12/11/2006

Just a thought!!!!
If a trainstation is where the train stops, what's a workstation??????

12/05/2006


«او»

ماجراهای من و امتحانای شفاهی !!!

امروز بايد ميرفتم پيش يکی از پروفامون و راجع به يه موضوعی که داده بود تحقيق کنم ،حرف ميزديم و اون بهم نمره ميداد!منم که خوب طبق معمول اين اواخر حوصله نداشتم درس بخونم! يه چند ساعت نيگا کردم مطلب رو و بعد يه چند ساعت هم جلوی آينه بود و خودم رو آرايش ميکردم ،از سايه گرفته تا لاک !!!همه بلايی سر خودم آوردم و موهام رو هم به بد بختی فر کردم که يه کمی شبيه شکيرا شم!!!۳۰ ميلی هم عطر خالی کردم روی موهام که تکون ميخورن اغوا کنم طرفو!!!!!!!!معمولا در چنين جلساتی ميتونه هر دانشجو يا اسيستنت يا پروفی که دوست داره شرکت کنه و ناظر باشه!!!منم به دوست صميميم گفته بوده بياد که بهم انرژی بده!!!بالاخره رفتم و دير هم رسيدم !!!رفتم توی دفتر پروف و دوست هم از قبل نشسته بود ،شروع کردم تند تند بهونه آوردن که چرا دير رسيدم ! اونم زل زل نيگام ميکرد و هيچی نميگفتم،نشستم و يه کاغذ و خودکار داد بهم و يه چيزی ازم پرسيد ،منم نميدونم چه مرگم شده بود زبونم بند اومده بود،اصلا مغزم کار نميکرد،خودکار رو شکوندم يهو !!بعد يواش يواش شروع کردم به فکر کردن و جواب دادن ،داشت مغزم کار ميکرد که احساس کردم دارم از گرما ميميرم!با چنان حرکت آرتيستانه ای ژاکتم رو در آوردم که فکر نکنم هيچ استریپتيزری بتونه تقليدش کنه!(هاهاهاهاها) پروفه با دهن باز و چشامای گشاد زل زده بود به من و رشته کلام از دستش در رفته بود ،دوستم هم قرمز شده بود و نيشش باز شده بود ،خلاصه اينکه چند تا سوال ديگه کرد و منم تا تونستم از اثرات مثبت سايه و ماتيک و کرشمه و قميش (ديکتش درسته؟!) استفاده نموده و پاسخ داده و در آخر يک عدد ۱۰۰ گرفتم !!!!!!!!!!!!!

يوهـــــــــــــــــــو! باريکلا خودم !

زندگی بهتر از اين نميشه ،زنــــــــــــــــــــــــــــــــدگی!!سوپی !!!

پ.ن.فرشاد کارت دارم ،بزنگ!




NZ



11/17/2006

For You


طلوعی زیبا
و بیدار شدن و دیدن تلالو اش درکنار دریا
به همراه تو را
به هیچ چیز دیگری در این دنیا ترجیح نخواهم داد.

طلوعی زیبا
و من دوباره درحال تعقیب زمان
با اینکه میدانم
در شبی بینهایت همچون مردی تنها خواهم مرد
ولی حالا
بر فراز آسمان
در بین ستاره ها
دیوانه وار میدوم
و گاهی دشوار است باورکردنش
که تو مرا به یاد خواهی آورد.

طلوعی زیبا
که دوباره در ستاره ها در هم آمیخته
شروع سفر مرا به یاد می‌آوری؟
و آیا پایانش را به خاطر خواهی آورد؟
.
.
.
.

11/08/2006

موزیک درمانی
گاهی پیش میاد که آدم احتیاج به آرامش داشته باشه.
هیچی به اندازه موزیک به من آرامش نمیده.
مخصوصا اگه سارا برایتمن باشه.

11/06/2006


«او»

اول درضمینه مجری ام تی وی یوروپ میوزیک اوارد عرض کنم که این ـ خاک برسر بی لیاقت ،از چی این کمرون دیاز بوزینه سفید شیت ان دماغی خوشش میآد نمیدونم ـ بی خود بی خود هم کلی جایزه برد ،جدیدا هم که دیزاینر شده،قبلنا میگفتن هر کی از ننش قهر میکنه مطرب میشه،حالا مث اینکه فرق کرده،فقط مونده من و فری هم یه کلکیسون جدید به بازار بدیم ،همه واسه من شدن دیزاینر!!!چه غلطا ! البته فرشاد بچم ،چقدر خوشگل و خوشتیپ شده،ماشالله ،ماشالله،کور شه هر کی نتونه ببینه ،فری ما رو !!!!به جاستین هم میگه زکی! سکسی بک !!!

من هرچقدر بریتنی رو دوست دارم از این کریستینای گه بدم میآد(فرشاد لطفا در ضمینه صدای زیبای این **** خانوم واسه من کنفرانس نده )!!بریتنی ۲۰ کیلو توی ۷ هفته لاغر شده!!!چقدرم که بچه هاش نازن ،کریستینا قربونتنون بره الهی!هاهاها

بعد هم اینکه اینجانب جدیدا به طرز چشم گیری در ضمینه ستاره ها مطالعات جالبی رو به عمل آورده ام! حالا میفهمم چرا بعضی از زن و شوهرا مث سگ و گربه میمونن،چرا بعضی هاشون همدیگرو تحمل میکنن و چرا بعضی ها جدا جدا میرن مسافرت وچرا بعضی ها بعد از سی -چهل سال زندگی مشترک هنوز طوری همدیگرو نیگاه میکنن انگار که دیروز با هم آشنا شدن و چشاشون برق میزنه و یواشکی دست همدیگرو میگیرن (مث بیژن و مهری جون ) :-)!

خدا همه آدمها رو جفت خلق میکنه، ولی جدا از هم! برای همین همه آدمها همیشه دنبال نیمه گم شده خودشونن!بعضی ها پیداش میکنن و نگهش میدارن،بعضی ها پیداش میکنن و از دست میدنش و بعضی ها هم هیشوقت پیداش نمیکنن!





NZ




10/29/2006


«او»

یه چیزی که به طرز وحشتناکی میره توی اعصاب من،بچه های بی تربیت و نق نقو و لوس وننرچه ن !!!

دوست من ،یه بچه داره،لوس،لـــــــــــــــــــــــوس!!!!!چند روز پیش رفته بودیم به اتفاق همشیره گرامی خونشون،واییییییی! اعصاب من به معنای واقعی کلمه به گه کشیده شد ،ننه ء ننرچه براش مدادرنگی خریده که روی دیوارای خونه نقاشی بکشه! چون یه جا خونده که خلاقیت بچه ها اینجوری زیاد میشه!!!بعد هی نیششو باز میکرد میگفت به خاله نشون بده که چه خوشگل نقاشی میکشه پسرم ،قند عسلم!خاله هم میخواس خفه کنه ننر چه رو اما مجبور بود لبخند زورکی بزنه و در این جا همشیره گرامی هم به ننرچه کمک میکرد که بیشتر خلاقیت پیدا کنه و یا شاید داشت دنبال خلاقیتهای خودش روی دیوار مردم میگشت!!!!نقاشی بازی که تموم شد،یهو شروع کرد ننرچه به جیغای سرمه ای کشیدن ( چون بنفش رنگ مورد علاقه منه ،حیفه که واسه وق وقای این توله سگ استفاده شده==> سرمه ای)!!!بعد ننه خرش و همشیره نازنین بنده!! ذوق میکردن و میگفتن وای خدا چقدددددددد ناز!!!!!!!!!!منم که دیگه داشتم کلافه میشدم،پاشدم رفتم یه چایی ریختم واسه خودم،بعد ننرچه بدوبدو اومد دنبال من ،شروع کرد یه بند مث طوطی :گندگندگند!!!!ننش گفت ،میدونی چیه عزیزم بچم دوست دارم توی چایی قند بنداره !گفتم سگ خور ،یه چایی شیرین میخورم امروز،بچه شروع کرد به قند پرتاب کردن توی چایی من،همشیره گرامی و ننه شروع کردن به تشویق کردن توله !!!!!!!بماند که دیگه چه کارایی نکرد و ننه چقد قربون صدقش رفت و تکرار نابغس ماشالله بچم ....

عصر زنگ زد دوستم به من که فردا میشه یه ساعت بچم رو بیارم پیشت ،منم فکر کردم این بهترین زمان برای شروع تربیت کردن شازدس! حالا فردا قراره وغ وغ رو بیاره پیش من (هاها)!!

توی این یه ساعت به اندازه ۲ سال عمرش تربیتش میکنم! اینارو گفتم که بگم ،واقعا که !!!!!

امضا :خاله نازی




10/23/2006



«او»

منت کشی :-)

من اصولا عادت منت کشی ندارم! اصلن هم حال نمیکنم هیشوقت به کسی بگم معذرت میخوام و اینا! امروز بعد از مدتها با فرشاد دعوام شد،یادمه آخرین بار که دعوا کرده بودیم ،خیلی وقت پیش و از اونجایی که ما هیشوقت دعوامون نمیشه و دلیل مسلمش هم اخلاق خوب فرشاده ( پر رو نشی حالا )!!!،من دقیقا یادمه سر چی دعوامون شد و بعدش هم چی شد،البته ما چون سابقه دوستیمون به زندگی های قبلی روحمون برمیگرده به این راحتی ها بی خیال همدیگه نمیشیم،البته الان توی دعوا بعد از یک دوره مختصر فحش تصمیم گرفتیم که با هم حرف نزنیم و بعدش نا خود آگاه یاد روزی افتادم که با فرشاد درست و حسابی آشنا شدم،دورادور میشناختیم ما همدیگرو اما اون روز،یه جایی بودیم که البته هیشکی نمیدونه هنوز که هنوزه ما کجا همدیگرو دیدم و هیشوقت هم کسی نخواهد فهمید( هاها)!

خلاصه فری با لیوان آبجو واستاده بود یه جا و دختر پسرا هم داشتن از سروکول همدیگه بالا و پایین میرفتن ،که من یهو دیدمش،رفتم پیشش و تریپ هم کول و راک اند رول !!!( خودمونیم بچه بودیم ها فرشاد،چند سالمون بود؟! ۱۵-۲۲؟!) در هر حال رفتم پیشش و گفتم واس چی اومدی اینجا؟! فرشاد هم نه گذاشت ،نه برداشت ،گفت : ببین چیزی که ریخته اینجا پسره بی خی خی ما یکی!

داشته باشین * قیافه من رو!!! منم نیشم رو باز کردم گفتم ببین من دنبال پسی مسی نیستم،فرشاد هم گفت : هان پس چی کوچولو؟! دنبال سکسی؟!!! من دیگه جدی جدی کم اورده بودم،اصلا هم دلم نمیخواست به روی خودم بیارم،لیوانمو زدم به لیوانشو گفتم به سلامتی،قاه قاه خندید و گفت من بچه به این پررویی ندیده بودم!....خلاصه اون روز یه کم با هم حرف زدیم واز اونجایی که فرشاد یه راکر به تمام معنا بود( جوونی کجایی که یادت به خیر الان که فقط جلال همتی ( به قول فری خدا بیامرز)!! انواع آهنگهای مدرن و کلاسیک بندری ،جواد یساری عشق خاله نازینا (هاها) عباس قادری و و و )
!هاها) کلی راجع به موزیک حرف زدیم و به قول فری بقیه رو به کونمون هم حساب نکردیم....اون روز گذشت و ما دوباره همدیگرو هی چپ و راست میدیدم واما یادمه همه خیلی حسودیشون میشد به ما دوتا آدم گیگا کول (هاها)!
دیگه یواش یواش خودم هم نمیدونم چه چوری اما بعد از چن وقت کلی با هم جور شدیم!فرشاد جز معدود کسانی هستش که میشه همه جوره روش حساب کرد،میدونم هر وقت تکیه بدم پشتمه :-) و این خیلی حس نایسیه :-)

ما خیلی با هم خاطره داریم و یه راز که هیشکی نمیدونه :-)! و این خیلی وحشتناک جالبه :-)!در هر حال اینارو گفتم که بگم من اصلن دووم نمیارم که با آدمایی که خیلی برام مهم اند حرف نزنم ،قهر اوکیه اما حرف که میزنی؟!!هان؟!

الان هم من منت کشی کردم ،اونم از نوع حادش و این نشون میده که اونجورام که خودم خیال میکنم من و اصولن و این برنامه ها نیست....

یه سری چیز دیگه میخواستم بنویسم اما الان یهوویی یاد جونیامون افتادم و اینو نوشتم :-) آخــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی چقد ناز بودیم ما دوتا:-)

* ( سعید و الهامی به پست قبلی اعتراض کردن و گفتن که میان اینجا رو میخونن) واسه همین حالا ما که بخیل نیستیم شما دوتا و خودمون رو به خدای مهربون میسپارم (هاها)

چاو چاو ،بوس بوس


NZ

10/19/2006



«او»

جدیدا عکس هر کسیو تو ایران میبینی ،میبینی رفته همه جاشو عمل کرده! دماغ عملی،لب عملی ،ابروهای تتو! نمیکنن هم برن پیش یه دکتر درست و حسابی عمل کنن که از ۱۰۰ متری جای چراغ راهنما نشه استفادشون کرد ( هاها)!خیلی مشمئز کنندس به نظر من!خوشگلی باید طبیعی باشه،و چیزی که از خوشگلی مهمتره جذابیت و سکسی بودنه! که خدا روشکر من همشو دارم

جدی جدی ،اگه اینجوری پیش بره،نسل دخترای ایرونی هم میشه مث چینی ژاپنی ها که تشخیصشون از همدیگه کار آسونی نیست و همشون مث همن! (اه اه)!

دیشب شادگل خواب دیده با ارلاندو بلوم دوست بودم من!دوست همینجوری نه ها! عاشق من شده بود عشقم ( فری لطفا نیا بهش بد و بیراه بگو!!!! ) وای چه خواب خوبی بود! گریه میکردم همش تو خواب ،بارون هم می اومده موهام خیس خیس بود!(و این توی خواب خیلی خوبه )!!! بقیشو قراره امشب خودم ببینم احتمالا با ارلاندو جونم قراره زیر بارون فیلم هندی بازی کنیم ( چقدر کـــــول)!

پاولو کولیو چند روز پیش توی یه برنامه تلویزونی گفت که فوتبالیست مورد علاقش «اولیور کان » جون منه!!!هرچی آدم چیز فهم و با شعوره میفهمه که اولی جون جونی چه ستاره ایه!!! (به کوری چشم صاحب وبلاگ )!!!

یه مطلب دیگه هم هست راجع به پرطرفدار ترین عطر و ادکلن دنیا! عطر من اوته (هاها) ،چون پیرزنیه!!!!!!!!!کوفتایی که شادگل میزنه همشون جز‌ء بهتریناس،عوضش ادکلنی که من خیلی دوسش دارم و بهترین بوی دنیا رو میده،اولین و بهترین شناخته شده ! من خودم در زندگی بعدی اگه مرد بودم حتما خفه میکنم خودمو باهاش (هاها)!البته همه چیز لیاقت میخواد (هاها) فرشاد توی هی برو آی سی می آکی خالی کن رو خودت و نفر هشتادو هشتم جدول باش!!!

خوب دیگه ،تنها خواننده این وبلاگ و خودم رو به خدای مهربون میسپرم!

چاو چاو،بوس بوس!





امضا‌ء :NZ

10/12/2006

دهه فجر
یادش به خیر. آموزشی بودیم. دوران خدمت مقدس سربازی! یادمه عقیدتی سیاسی پادگان به مناسبت دهه فجر درحال تهیه و تدارک یه سری برنامه های هنری و سرگرم کننده از قبیل تاتر و موسیقی بود. از تموم یگانها هم خواسته شده بود که اگه کسی هست که در زمینه تاتر یا موسیقی تجربه داره را معرفی کنن به عقیدتی سیاسی. از قضا بنده هم بنا به اصرار دوستان و به خاطر اینکه تجربه مختصری در زمینه تاتر و موسیقی و یه سری هنرهای دیگه داشتم داوطلب شدم. البته از شما چه پنهان بزرگترین دلیلش شاید به خاطر فرار از نگهبانی بود. چون طبق دستور فرمانده عقیدتی سیاسی پادگان کلیه برگزار کنندگان این مراسم از نگهبانی شبانه (و روزانه) معاف بودند.
عده زیادی برای این مراسم داوطلب شدند که من به همراه بیست و چند نفر دیگر برای برگزاری این مراسم انتخاب شدیم.
پس از حدود یک ماه تمرین از ما خواسته شد که برنامه را برای رییس عقیدتی سیاسی پادگان ( یه حاج آقایی که الان اسمشون یادم نیست) و چند نفری از بچه های انجمن اسلامی پادگان اجرا کنیم که حاج آقا و بقیه از قابل اجرا بودن برنامه..محتویات برنامه (اعم از ارزشی ..آموزشی.. و...) و خلاصه از همه نظر مطمئن بشن.
اتفاقا یادم میاد که حاجی مخصوصا از اجرای من خیلی خوشش اومد و خیلی منو تشویق کرد که حتما کارمو ادامه بدم.
وقتی روز بیست و دوم بهمن ما برنامه ها را برای کادر فرماندهی پادگان اجرا کردیم چنان با ابراز احساسات و تشویق حاضرین مواجه شدیم که خستگی یک ماه تلاش شبانه روزی یکباره از یاد همه بچه ها رفت. فرمانده پادگان (یه حاج آقایی بود سردار که الان اسمشون یادم نیست) هم شخصا از من تشکر کرد بعد از اجرای برنامه. یادمه بعد از مراسم یک هفته مرخصی تشویقی از طرف فرمانده پادگان به من و بقیه بچه ها داده شد.
دیروز ایمیلی از یکی از همون بچه های پادگان دریافت کردم که بعد از سالها منو از طریق یه سایت دوست یابی پیدا کرده بود! این ویدیو را برام فرستاد. مال مراسم همون روزه..قسمتی که من در حال اجرای برنامه هستم. از اون موقع سالها میگذره ولی خاطره اش همیشه تازه اس. یاد حاجی به خیر.





10/09/2006

«او»

یو هاهاهاها
نه نشد!
یـــــــــــــو هــــــــــــــــاه هــــــــــــاه ها ها!
روانشناس من یه دندون پزشکه که اول پزشکی خونده بعد رفته دندون پزشکی خونده بعد تخصص روان گرفته!
تنها چیزی هم که یه بند مث این صفه های گرام که گیر دارن تکرار میکنه اینه که میگه : «کاملا طبیعیه که این حس رو داری»!!!!!
امروز وسط حرفاش گفت،دندونا ی قشنگی داری!!!!!!!!!!!
یو هاهاهاها!
الان توی برنامه مورد علاقه من ـ شوی کی ملیونر میشه؟! ـ طرف یه ملیون برد!
وقتی سوال ۱۲۵ هزار تا رو درست جواب داد،مجری ازش پرسید ،خوب میخوای چی کار کنی؟! گفت زنم رو میبرم هند چون عاشق هنده،براش هر ماشینی که میخواد میخرم!براش ....
آقایون باید عکس این آدم رو بزرگ کنن بکنن تو چششون!یـــــــــــــــاد بگیرین !!!!!!
بعد که برد زنگ زد به خانومش،آخــــــــــــــــــــــي! خانومه کیف کرد،اونقدر هم ناز میخندید!
وحشتناک باهوش بود،جالبیش اینه که ۵تا سوال آخرو من بلند بودم ،هر ۵ تاشو!
یو پـــــــــــــــــــی!!!!!هاهاهاها!!!
نتیجه : من مخم شیش و هشت کار میکنه،دندونام خوشگله!و بسیاررررررررررر باهوش هستم !
سوال ملیونش خیلی سوال کولی بود : دومین عنصر تشکیل دهنده بدن انسان:-)؟!
یوهاهاهاها !!!!!!!

امضا‌ء :NZ

10/05/2006

xMoon (05.10.2006 18:21:27):

Farshad (05.10.2006 21:43:58): salam
Farshad (05.10.2006 21:44:25): mashinie ke namzadet behet kado mikhad bede ine?
xMoon (05.10.2006 23:06:22): na azeezam
xMoon (05.10.2006 23:06:26): mashin aruse toe
xMoon (05.10.2006 23:06:29): poshtesham
xMoon (05.10.2006 23:06:31): sefaresh midam
xMoon (05.10.2006 23:06:33): barat
xMoon (05.10.2006 23:06:40): gelayole sabz berizan
xMoon (05.10.2006 23:06:41): =))
xMoon (05.10.2006 23:06:43): =))
Farshad (05.10.2006 23:06:43): dige vaxesh nazan
xMoon (05.10.2006 23:06:44): to ham
Farshad (05.10.2006 23:06:47): in mashine toe
xMoon (05.10.2006 23:06:58): ye kot shalvare sabz bepush
xMoon (05.10.2006 23:07:00): =))
Farshad (05.10.2006 23:07:02): namzadet mikhad bahash bebaratet mahe asal
xMoon (05.10.2006 23:07:07): paipunam bezan
xMoon (05.10.2006 23:07:13): papiune ghermez
Farshad (05.10.2006 23:07:17):
xMoon (05.10.2006 23:07:32): vay tasavor kon sahnaro
xMoon (05.10.2006 23:07:33): khodeto
Farshad (05.10.2006 23:07:36): axe mashineto andkhati be man off mizani ke chi beshe?
xMoon (05.10.2006 23:07:41): tuye kot shalvare sabze chamani
xMoon (05.10.2006 23:07:44): ba papiune ghermez
xMoon (05.10.2006 23:07:47): ba in mashine
xMoon (05.10.2006 23:07:50): miri salmuni
xMoon (05.10.2006 23:07:54): donbale arus
Farshad (05.10.2006 23:08:06): daram tasavor mikonam toro, ba ye lebas mesle male ..., ba ye shohare eynak tah estekani
Farshad (05.10.2006 23:08:08): ba in mashin
xMoon (05.10.2006 23:08:33): 099
xMoon (05.10.2006 23:08:36):
xMoon (05.10.2006 23:08:41): man ba lebase ...
xMoon (05.10.2006 23:08:46): gom misham tush ke
Farshad (05.10.2006 23:08:47): va albate ba in lebasaee ke dari bahash mano tasavor mikoni, dar asl lebasaye numzade khodete
xMoon (05.10.2006 23:08:50): man ye lebas mipusham
xMoon (05.10.2006 23:08:55): az ina ke mese tavuse
xMoon (05.10.2006 23:08:58): donbale dar
xMoon (05.10.2006 23:09:01): sexy
xMoon (05.10.2006 23:09:08): kamar barik nist ke hast
xMoon (05.10.2006 23:09:18): heykal nadaram ke daram
Farshad (05.10.2006 23:09:25): vayyyyyyyy, baz sare khodesh moattal shod
xMoon (05.10.2006 23:09:37): muhamam,saf mirizam doram
xMoon (05.10.2006 23:09:42): mese malake ha misham
xMoon (05.10.2006 23:09:43):
Farshad (05.10.2006 23:09:48): bad savare in peykane mishi
xMoon (05.10.2006 23:10:00):
Farshad (05.10.2006 23:10:00): moohato parishoon koni too bad
Farshad (05.10.2006 23:10:01):
xMoon (05.10.2006 23:10:03):
xMoon (05.10.2006 23:10:10): bazam har chi bashe
xMoon (05.10.2006 23:10:19): az kot shalvare sabze to behtare
xMoon (05.10.2006 23:10:22): taze labod
Farshad (05.10.2006 23:10:25): ye navar e iraj mehdian ham bezar:D
xMoon (05.10.2006 23:10:29): ye shishe vodka ham dastete=))
Farshad (05.10.2006 23:10:37): vodka chie, aragh sagi :D
xMoon (05.10.2006 23:10:40): =))
Farshad (05.10.2006 23:10:51): be khanum ham migam mast khiaro bezare dahanam
xMoon (05.10.2006 23:11:08): mikham weblogeto update konam hamina ro alan copy paste mikonam unja:=))
Farshad (05.10.2006 23:11:20): khak bar saret :D

9/11/2006

توجه کنید:‌
لطفا تکان نخورید. حرف نزنید. نفس هم نکشید.
دارم حس میگیرم!

.
.
.
.
.
دلم برات تنگ شده!
.
.
.
.
.
گفتم که ساکت!‌ الان در اوج حس گرفتنم.
.
.
.
.
دلم هواتو کرده!
.
.
.
.
وای خدا. الان اند حس ام
.
.
.
.
میفهمی دلم برات تنگ شده یعنی چی لامصب؟.
.
.
.
خراب شد.. اینقدر نق و ناله کردی که ریدی تو حس ام!
.
.
.
.
حالا که نمیفهمی دلتنگی یعنی چی پس کون لقت.
.
.
.
.
پ.ن:‌خدافظ

9/07/2006

۱- سفر ایران:
خوب بود. یعنی بد نبود. فقط حیف که کم بود. با اینکه اوضاع و احوال ملت و صد البته خود ملت از سه سال پیش به این طرف بدتر شده بود/بودند ولی باز هم خوش گذشت و دلم میخواست بیشتر میتونستم بمونم. وقتی هم که برگشتم یک روز دیرتر از روز مقرر رفتم سر کار. روزی که برگشتم سر کار همه کلی نگران شده بودن که نکنه منو دم در آمریکا راه ندادن تو!! کلی خوش به حالم شد از این موضوع!
۲- سفر اورلاندو
رفتم سه روز تعطیلی آخر هفته رو فلوریدا. اورلاندو را خیلی خوشم اومد ازش. تصمیم گرفتم برم اورلاندو زندگی کنم!‌
۳- دندون عقل
همش تو اورلاندو دندونم درد میکرد. مسافرت به دهنم زهرمار شد یه جورایی. دندون عقلمو دیروز کشیدم. کلی درد دارم ولی یه قرصهایی دکتره داده که میخورم کلی نشئه میشم و دیگه از درد خبری نیست. اینقدر خوبه!!!
۴- مزخرفات مربوط و نامربوط
من مدت زیادیه که وبلاگ خیلی کم مینویسم و بیشتر وبلاگ میخونم.من مدت زیادیه که متوجه شده ام که بیشتر وبلاگ نویسها مزخرف نویس شدن نسبتا.. برای همین من مدت زیادیه که تصمیم گرفته ام به جای تلف کردن وقت گرانبها و خوندن مزخرفات بقیه خودم مزخرف بنویسم. متاسفانه من مدت زیادیه که فهمیده ام جفنگ نویسی هم همت میخواد هم حوصله که من هیچکدومشون را ندارم. من همین چند ثانیه پیش فهمیدم که خودم هم هنوز نمیدونم میخوام بیشتر مزخرف خون باشم یا مزخرف نویس. به هرحال چون واسه کسی فرقی نداره این موضوع من هم بیشتر از این به این مهم نمی پردازم. من همین الان به این نتیجه رسیدم که این مزخرفات آخری رو از فرط کمبود مزخرفات اینجا نوشتم.
۵- حسن ختام برنامه
عزیزانم.. تا برنامه بعد همتون را بخدای بزرگ و مهربون میسپارم. خدا نگهدار.
۵- آره.. بازم شماره ۵.
آخه از ۶ خوشم نمیاد. یه بار دبیرستان که بودم از فیزیک ۶ گرفتم.
۷- متد شماره گذاری
این مدلی وبلاگ نوشتن به من نیومده.

8/11/2006

«او»

امروز کلی مرور خاطرات کردم،به چيزای الکی خنديدم و به چيزايی که يه روز خيلی به نظر مهم بودن فکر کردم و بازم خنديدم!!جالبه!زندگی چيز جالبيه!

زندگی رو دوست دارم!

پوست انداختن رو دوست دارم!

فرشاد رو هم!

زودتر برگرد ،دلم تنگ شده برات!

NZ

7/06/2006

در راستای اینکه همه یه جورایی از جام جهانی نوشتن من هم گفتم یه چیزی بنویسم که از قافله عقب نمونم.
یه جورایی بد شد که فرانسه و ایتالیا رسیدن به فینال. آخه من هر دو تیم رو دوست دارم و برام فرقی نداره کدوم برنده میشن. فرانسه رو بخاطر زیدان دوست دارم و ایتالیا رو به خاطر ایتالیا! ولی دم فرانسه گرم که برزیل رو زد و دم ایتالیا هم گرم که آلمان رو .....!‌(قابل توجه نازینا !).
به یاری خداوند متعال پرتغال هم پس فردا آلمان را ناک اوت خواهد کرد که من دیگه خیالم راحت بشه.

6/16/2006

نمیدونم چرا وقتی این وبلاگ را دیدم بی اختیار یاد پل افتادم. اون پلهایی که زیرشون با اسپری نوشته مثلا عباس.. عکس یه قلب... نجمه ! حتی توی آمریکا هم میشه جواد پیدا کرد چون از این مدل پلها زیاد توش هست. ولی فقط فرخ و شیوا رو عشقه!!

5/12/2006

4/08/2006

من عاشق تکنولوژی هستم. هر تکنولوژی جدیدی که به بازار بیاد اگه زورم برسه و پولش رو داشته باشم همون اول میخرمش. تقریبا همیشه هم از خریدهام راضی بودم. یادمه اوایلی که آی پاد تازه اومده بود رفتم یکی شو خریدم و هنوز که هنوزه باهاش حال میکنم. حدود یک ماه پیش هم این مکینتاش را گرفتم که واقعا باید به آقای استیو جابز عزیز گفت دستت درد نکنه.. آقا خیلی کارش درسته این کامپیوتر.. خوراک مولتی مدیا و این حرفها. حالا هم با اجازه دارم نسخه آزمایشی این نرم افزار که اجازه میده ویندوز را روی مکینتاش نصب کنی را اینستال میکنم. فقط مشکل اینجاست که کپی ویندوز اکس پی من فکر کنم خش داره سی دی و مرحله آخر اینستال کردن همینطوری نیم ساعته که گیر کرده...

3/24/2006

این لیسانس فکسنی ما از دانشگاه آزاد اسلامی واحد مبارکه بالاخره به یه دردی خورد. راستش هیچوقت باورم نمیشد که یه روزی بتونم ازاین لیسانسی که فقط بخاطر فرار از سربازی گرفتم (و آخرش هم سربازی رفتم) به دردم بخوره. اونم اینجا در مملکت استکباری!! به هرحال بعد از کلی صحبت و مذاکره و جلسه و این حرفها با پروفسور محترم سه تا از درسهای دانشگاه آزادم را اینجا قبول کردن و همین باعث میشه که یک ترم زودتر فارغ التحصیل بشم.از ظهر تاحالا کلی هیجان زده شدم به هرکی میرسم براش توضیح میدم.

باز من کلی دیر رسیدم!!به هر حال...عید شما مبارک

2/19/2006

دلم واسه ایران تنگ شده...کاش هیچوقت نمیومدم اینجا!

2/14/2006

به قول خودت:
مبارک باد بر شما اين والنتاين!!

1/24/2006

بيماري دور باطل
Infinite Loop Disease
نشانه هاي بيماري:
۱-احساس تنهايي و نياز به داشتن رابطه عاطفي
۲-تلاش براي برقراري رابطه
۳-احساس خوب بعد از برقرار شدن رابطه
۴-نياز به تنهايي
۵-تلاش براي برهم زدن رابطه
۶-احساس خوب بعد از برهم زدن رابطه
...
۱- احساس تنهايي و نياز به داشتن رابطه عاطفي
۲-...
لازم به ذکر است که در حال حاضر نامبرده در مرحله پنجم به سر ميبرد.
نامبرده شديدا نگران است که مبادا تنها فرد مبتلا به اين بيماري باشد. لذا بدينوسيله از کليه صاحبنظران و متخصصان درخواست ميشود که نامبرده را از نگراني نجات داده و در صورت امکان وي را از آخرين پيشرفتهاي کسب شده در خصوص اين بيماري آگاه نمايند.