3/24/2002

من هر چند وقت يه باري به يه كاري گير ميدم و اينقدر تو اون كار زياده روي ميكنم كه يهو ازش زده ميشم. مثلا چند روزيه شديدا گير دادم به شطرنج بازي كردن تو ياهو. من قبلا خيلي شطرنج بازي ميكردم . يه مدت (تو دوران دبيرستان بود فكر كنم) خوراكم شده بود كتابهاي آموزش شطرنج. خلاصه اين همه پر گفتم كه بگم يعني مثلا بازيم زياد بد نيست.
ديروز رفتم تو ياهو. ديدم يكي همون موقع منو دعوت كرد به ميزش واسه بازي. شروع كرديم به بازي تو حركت دوم فهميدم طرف ميخواد ناپلئوني ماتم كنه. همون موقعي كه حركتش را كرد ازم پرسيد كه تجربه‌ات در زمينه شطرنج چقدره؟ بنده هم تا ديدم طرف نقشه كيش و مات ناپلئوني را داره خوشحال از اينكه دستش را خوندم!!!يه بازي كردم كه ميدونستم نقشه‌اش را خراب ميكنه و بعدش هم براي اينكه مثلا به خيال خودم شكسته نفسي كرده باشم براش نوشتم كه آره من زياد وارد نيستم. (حالا تصور كنين كه چه قدر از خودم ممنون شده بودم كه نقشه‌اش را نقش بر آب كردم). طرف يهو نوشت كه اوه من جواب خودم را از حركتي كه كردي گرفتم.بنده ديگه بيشتر از خودم ممنون شدم كه نه بابا طرف فهميده كه ما هم يه چيزايي از شطرنج حاليمونه. يهو ديدم يارو شروع كرد برام توضيح دادن كه ببين اين حركتي كه تو كردي اصلا جالب نبود و حالا ببين چي ميشه. آقا سر پنج دقيقه سه چهار تا از مهره هاي منو فرستاد اون دنيا. طرف از اونها بود كه از بيست و چهار ساعت بيست و پنج ساعتشو داره شطرنج ميزنه. كلي هم به بابي فيشر گير داده بود كه نميدونم بازيش گنده و به كارپف روسي باخت و ازين حرفها. خلاصه دردسرتون ندم به ده دقيقه نكشيد ما رو كيش و مات كرد. بعد هم گير داده بود كه بيا يه دست ديگه بازي كنيم تا يه كم گشايش ها را بهت ياد بدم. من هم گفتم نه من بايد برم اما خوشحال ميشم كه دوباره بيام و بتونم ازت يه كم ياد بگيرم. داشتم براش تعارف تيكه پاره ميكردم كه يارو هم نامردي نكرد و گفت ((باشه،‌باي)) و ما را پرتمون كرد از ميز بيرون!!
تازه اون وقت بود كه فهميدم وراجي زياد كار خوبي نيست.

انگار اين گزارش آخر وبلاگ عمومي اعصاب خيلي از بچه‌هاي وبلاگ نويس را خورد كرده. ولي به نظر من اين ناراحتي بي‌مورده. چرا؟براي اينكه اون آقا يا خانمي كه اين مطالب را نوشته دقيقا همين را ميخواسته. ميخواسته همه را عصباني كنه كه خوب انگار موفق هم شد. حالا ما هرچي بيشتر عصباني بشيم و داد و فرياد راه بندازيم اون بيشتر كيف ميكنه. بابا عصباني نشين ولش كنين خودش خسته ميشه ديگه نمينويسه .
البته دروغ چرا.من خودم از اين وبلاگ عمومي خوشم اومده بود. يعني ايده ساده و در عين حال جالبي بود ولي امروز كه اون مطالب كذايي را خوندم آمپرم چسبيد.يعني اگه در حد شوخي بود مشكلي نبود ولي خوب يه جورايي به خيلي از دوستان توهين شده بود.
حالا من كه خودم هم يه جورايي آمپر شده بودم واسه چي اومدم اينجا دارم بقيه را موعظه ميكنم كه بابا چرا عصباني ميشين و از اين جور حرفها خودم هم نميدونم!!!!!!
يكي نيست به ما بگه تو اگه بيل زني ...............
بنابراين خودم به خودم ميگم!!

آرياي عزيز خوشحالم كه برگشتي