1/26/2002

ديروز حسابي گنده كاري كردم. من دو روز بود كه داشتم روي پروژه ام كار مي‌كردم. البته خيلي كار سختي نبود ولي وقت زياد مي‌برد. خلاصه بعد از اينكه مرتبش كردم و پرينتش كردم و روي ديسك هم ذخيره اش كردم .بعدش ديدم انگار يه چيزي زيادي هم اضافه شده. من هم زرتي پاكش كردم. پاك كردن همانا و پروژه به گا رفتن همانا. آي به خودم دريوري گفتم. خلاصه كه حسابي گاگول بازي در آوردم. بعد از يه چند دقيقه اي كه همينطور غمناك به مونيتور خيره شده بودم و اون كلمه فايل كن نات فاوند(يا يه چيزي تو همين مايه‌ها) را نيگاه مي‌كردم (فكر مي‌كنم يه 4 يا 5 دقيقه اي بود) ديدم فايده نداره. در يه چشم به هم زدن تر زده بودم به دو روز زحمتم. حالا خدا را شكر همه كدهايي كه نوشته بودم را پرينت كرده بودم فقط بايد از نو مينشستم پروگرام را ديزاين مي‌كردم. (چي دارم بلغور مي‌كنم.) آقا دردسرتون ندم نشستم از نو به نوشتن برنامه كه ديدم خيلي گشنمه. رفتم يه از اين پيتزا آماده ها كه فقط بايد ده دقيقه بزاري تو فر با حاضر بشه را از تو فريزر برداشتم گذاشتم تو فر دوباره اومدم سر كارم . حدود نيم ساعت بعد بود كه فهميدم دوباره يه گند ديگه بالا آوردم . پيتزاهه سوخت. دويدم از تو فر درش آوردم اما ديگه دير شده بود. ديگه چاره چي بود. پيتزاي سوخته را با مكافات و با زور نوشابه خوردم. تازه هي هم مي ‌خواستم خودمو گول بزنم كه تازه برشته شده. اما از برشته مرشته به رد بود.
ناها ر سوخته و يه دوباره كاري الكي. حرف نداره ها. مگه نه؟ اما ديگه به هر نكبتي بود تا امروز ظهر تمومش كردم.

از اكبر عزيزم ممنونم كه به من كمك كرد اين وبلاگ را تيترش را عوض كنم. يعني در حقيقت من عوض نكردم . همه زحمتش را خود ش كشيد.
اكبر جان مرامت را عشق است.