5/30/2004

The Day After Tommorow

آب دستتونه بزارين زمين برين اين فيلم رو ببينين.

5/26/2004

5/24/2004

نچ نچ نچ نچ!
چي فکر ميکرديم چي شد!
کي بود ميگفت وقتاي بي کاريش با اين چت ميکنه؟
حالا ببين چيا که گوش نميده!!!!
نچ نچ نچ نج!

امضا : NZ

5/23/2004

به يه نفر قول دادم که نگم تولدش مبارک.. منم نميگم تولدش مبارک!!!

مزاحم تلفني شدن کــــول ترين کار دنياس!
هي زنگ بزن و هي قطع کن!
آي حال ميده!
خواهرم ميگه من 50 سالم هم بشه ;همچنان ادامه ميدم به اين کار.
همين!
درضمن پست قبلي يه چيزي تو مايه هاي معرکس!

امضاء : نازينا

شو شو ، ای خواب خوب خوشبو
شو شو ، لبخند ناز تو كو ؟
I luv u ... I luv u ... I luv u
آهِِ تو دنباله باد ، درد سپیدارِ غریب
خنده ی آفتابیِ تو ، رقصِ قبیله ی نجیب
لحظه به لحظه تازه شو ، به وزن شیرینِ غزل
در این ترانه تن بشوی ، صاحب كندوی عسل
كندو ، كندو ، چراغ جادو
I can Do, We can Do..
We hold a candle to ..
شو شو ، ای خواب خوبِ خوشبو
شو شو ، دوباره چیزی بگو
I luv u ... I luv u ... I luv u
زن باید شبیهِ تو باشه،كه نیست !
من باید خرابِ تو باشه، كه هست ، كه هست
خواب مثل تو خوشبو نبود ، پرید
دل مثل آئینه در بست ، شكست ، شكست> شكست
كندو ، كندو ، چراغِ جادو
I can Do, We can Do..
We hold a candle to..
كفش های نارنجی تو ، زیباتر از خودِ غروب
اهل كجای بندری ، كجای آفتابِ جنوب
شبیه خاطره نیستی ، حوصله سر نمی بری
از خواب و از رویا سری ، حتی خوش سلیقه تری

كندو ، كندو ، چراغِ جادو
I can Do, We can Do..
We hold a candle to..
شو شو ...
«شهيار»

5/16/2004

How do you make your girlfirend scream while having sex?
Call her from where you are! :P

We gave you a chance
To water the plans.
We didn´t mean that way
Now zip up your pants.

NZ

5/10/2004

سام عليک!

امروز داشتم يه مقاله راجع به هديه تهرانی ميخوندم ،سوال کرده بودن ازش ،توی زندگی واقعی هم همونقدر که توی فيلم قوی و مغرور و اينايی ،همون تریپی هستي؟!

ايشون جواب داده بودن: بعله! من از ۱۳ سالگی روی پای خودم واستادم و از بابام پول نگرفتم!!!!!!

خواهشا ميخوام بدونم يه دختر ۱۳ ساله ،اونم تو ايران ،چه غلطی ميتونه بکنه؟!

زت زياد!
امضاء : نازينا

5/09/2004

پارسال اين موقع من ايران بودم! و عجيب اينکه اصن دلم نميخواد ايران باشم!يعنی هرچی فکرشو ميکنم،هيچ جوره دلم نميخواد! عجيب نيست فرشاد؟!

عکس رو دوست ندارم....نوشتن رو هم ديگه دوست ندارم...توی گذشته ها غوطه خوردن رو دوست ندارم....«درگذشته به دنبال آن لحظه های ناب گشتن،آشکارا به معنای آن است که آن لحظه ها،اينک،وجود ندارند.

آتشی که خاکستر شده،عزيز من آتش نيست ـ حتی اگر داغ داغ باشد.»



همه قشنگی زندگی توی اين روزمرگی و بالا پايين رفتن هاست....نه آقای بهروز وثوقی؟!

راستی داشتم فکر ميکردم،ما اگه بچه دار شيم،فکر کنم هنوز دنيا نيمده واسش يه وبلاگ باز کنه بابا جونش!بعد هم يه قالب خوشکل واسش درست ميکنی....بعد من هی غرغر ميکنم که قالبش به درد نميخوره!بعد ازکلی يه قالب درست ميکنی و ميذاری رو وبلاگ بچمون...بعد هم من ميگم مثلا بچس دلش ميخواد از اون شکلکا داشته باشه،تو ميگی نه بچمون جواد ميشه بزرگ شه:((!!!!!يعنی ترجيح ميدی بچه مون عقده ای شه اما جواد نشه!!!!!!بميرم الهی واسه بچم!

راستی امروز روز مادره اينجا!منم دارم فکر ميکنم چرا من بچه ندارم !!!!!!

But in the end
It doesn’t even matter
I had to fall
To lose it all
But in the end
It doesn’t even matter

حرف زياد زدم!قربون شما؛)

امضاء : نازينا

5/05/2004

امروز پس از خواندن وبلاگ حسین درخشان به این نتیجه رسیدم که فتوبلاگ راه بندازم.. !!
چرا زودتر به فکرش نیفتادم؟