«به نام او» ؛)
داشتم فکر ميکردم وبلاگمم رو آپديت کنم،بعد ياد اين افتادم که فرشاد گفته بود زودتر آپديت کن چون که.....
من فکر کنم اگر من و فرشاد بچه دار شيم،بعد من بچه مو بغل کنم ماچش کنم قربون صدقش برم(چقدر هم که من ارواح عمه م قربون صدقه ميرم!،البته بچمه خوب!) بعد حسوديش شه فرشاد به بچه و بچه رو بذاره توي گاز که بچه من بميره!
قاتل!!!!!!!
به همين دليل من آپديت نميکنم که بعدا بچه منو نذاري تو گاز!
ديگه چي ميخواستم بگم؟!
آها!
آب انگور+آب گازدار+آبجو رو قاطي کردم خيلي خوش مزه شده!
به قول خواهرم چي چي( همون به سلامتي خودمون)!
امضاء : نازينا