2/24/2004

گزارش مراسم انتخاب برترين وبلاگهاي فارسي:
امسال دومين سالي بود که اين مراسم برگزار شد... و انصافا تمامي برندگان شايستگي برنده شدن را داشتن... هيات داوران هم واقعا خوب عمل کرد.. متاسفانه چون زياد وقت ندارم اسامي برنده ها رو سريعا خدمتتون عرض ميکنم و در فرصتي ديگر مفصل درباره اين مراسم صحبت خواهم کرد:
اسامي برندگان بهترين وبلاگها:بهترين وبلاگ انتقادي-اجتماعي: سخنان مربوط و نامربوط
بهترين وبلاگ کميک: سخنان مربوط و نامربوط
بهترين وبلاگ از لحاظ محتوا: سخنان مربوط و نامربوط!
بهترين وبلاگ سياسي: سخنان مربوط و نامربوط
بهترين وبلاگ از لحاظ ساختاري- فني: سخنان مربوط و نامربوط
بهترين وبلاگ مذهبي: ؟؟؟
بهترين وبلاگ ادبي: سخنان مربوط و نامربوط
بهترين وبلاگ بي ادبي: سخنان مربوط و نامربوط
بهترين وبلاگ دنيا: سخنان مربوط و نامربوط
اينهم اسامي هيئت داوران:
1- خودم
2- فرشاد
3- نويسنده وبلاگ سخنان مربوط و نامربوط
4- باز هم خودم
متاسفانه نويسنده وبلاگ سخنان مربوط و نامربوط نتونست در مراسم حضور داشته باشه چون راه خونه اش دور بود به محل اجراي مراسم و باباش اجازه نداده بود که اين همه راه بره در مراسم حاضر بشه...اما خوشبختانه نماينده رسميش در محل حضور داشت که جوايز نفيس و ارزنده به ايشون اهدا شد...
اميدوارم در سال آينده شاهد حضور گسترده تر وبلاگ نويسان هميشه در صحنه در پيکار وبلاگ نويسي باشيم و مراسمي باشکوه تر از امسال داشته باشيم ...
به ياري خدا و با کمک مسئولان دلسوز و دوستان مهربان درآينده نه چندان دوري شاهد اجراي مراسم و مسابقات بيشتري مثل مراسم انتخاب زيباترين زيرشلواري وبلاگ نويسها.. مراسم انتخاب پرقدرت ترين کامپيوتر وبلاگنويسان..انتخاب بهترين نوشيدني هنگام نوشتن وبلاگ.. مراسم انتخاب خوشگل ترين وبلاگ نويسان.. و صدها مراسم جالب و مهم ديگر در اين زمينه خواهيم بود....

2/13/2004

اصغر آقا... اصغر آقا... اصغر بفرما!!!!
اينم واسه خودش يه مدل شاهکاره تو موسيقي ..

2/06/2004

آيت الله امامی کاشانی، خطيب نماز جمعه امروز تهران، گفت: در يک روزنامه صبح خواندم که عده ای به يکی از سازمانهای بين المللی نامه نوشته اند که در ايران دموکراسی نيست و شما در انتخابات دخالت کنيد؛ انسان چقدر متاسف می شود، آن هم در کشوری که اين قدر آزادی هست که در هيچ جا نيست.
عرض کنم که...!!! هيچي... واقعيت از اين بديهي تر؟ ديگه احتياج به توضيح نداره اصلا!!

2/03/2004

از وبلاگ هوشنگ و یادداشتهایش

همسایه ام در آشپزخونه را باز میکنه میاد تو.. "اون جوکه را شنیدی؟.. یه دونه لاکی بده بکشیم..." سیگارشو آروم میزاره دم دهنش و در همون حال یه عطسه میکنه..
من: "کدوم جوکه؟ شیکر ها اونجاست اگه میخوای بریزی تو چاییت!"
همسایه ام.." همون جوکه که".. کف آشپزخونه دنبال سیگارش میگرده..
من: "همون جوکه که؟ "حرفم را قطع میکنم و دستم را به سمت کابینت نشون میدم و میگم:" اونطرف افتاده .. زیر کابینت وسطی.."
همسایه ام.. دستش را دراز میکنه که سیگارش رو برداره .. "همون جوکه که مرده میره..." یهو به سمت من نگاه میکنه.." این لاکی هات افغانیه؟ مزه سگ مرده میده!"
من:"جوکت را بگو تو.. کاری به این کارا نداشته باش.. مرده میره چی؟" لیوان چایی را به طرفش دراز میکنم..
همسایه ام:" مرده میره مسافرت... راستی امروز اخبار رو دیدی؟" دستش رو دراز میکنه که فنجون چایی را از من بگیره..
من:" میره مسافرت.. بعدش؟" لیوان چایی را از جلو دستش میکشم... اون یکی دستم را آروم میارم بالا!
همسایه ام:". مرده میره مسافرت.. میره مشهد. تو اول بگو اخبار رودیدی امشب؟" دستش را میاره دنبال لیوان چایی ..
من:" ندیدم اخبار رو.. حالا دنباله جوکت رو بگو".. اون یکی دستم را آروم میارم بالا به سمت جیب پیراهنش!
همسایه ام: "خوب امشب که دیدی واسه منم تعریف کن. برق خونم قطعه لامصب.." باز هم دستش را میاره جلوتر که چایی را بگیره..
من:" اوکی.". لیوان چایی تو دستم گیر میکنه به دستش.. اون یکی دستم میره تو جیب پیراهنش و پاکت لاکی را که داره از من گلابی میکنه را از جیبش در میارم.. " بقیه جوکت را بگو.. "
همسایه ام: خجالت زده به من نگاه میکنه: "هیچی دیگه . یه مرده میره مسافرت.. میره مشهد.. بقیه اش واسه فردا شب"..دستش میخوره به لیوان چایی و میریزه به هیکلش..دستش را میکشه عقب و میگه"اووف.. سوختم.. مامان.. شت"!
من: "هرهر یخ کنی".. یه دونه لاکی روشن میکنم و دودش را فوت میکنم تو صورتش..!
همسایه ام هیچی نمیگه.. یه سرفه میکنه.. سیگارش رو تو لیوان خالی چایی خاموش میکنه.. یه نگاه جگر سوز به من میکنه.. دمش را میزاره رو کولش میره به سمت در..
من: کجا؟ بمون یه چایی دیگه!
همسایه ام.. نه برم .. میخوام برم یه پاکت لاکی بخرم!

2/02/2004

فقط اومده بودم سريع يه چيزي بگم برم. گفتم حوصله دردسر ندارم.. پس بيخيالش ميشم..