7/31/2003

دارم به اين نتيجه ميرسم که آدم تا حد ممکن نبايد واسه کسي کاري انجام بده... به دردسرش نميارزه.. من خودم شخصا در اين مورد تجربه هاي دردسرزا زياد داشته ام..
يه نمونه اش همين چند روز پيش ... يکي از آشنايان که که البته با خود بنده هم زياد آشنايي نداشت به سراغم اومد و از من خواست که چند بسته قرص براي دخترش در آمريکا ببرم و از اينجا واسه اش پست کنم. چيزي نبود البته.. يه سري قرص آ.اس.آ و يه سري قرص لورازپام!!! قبول کردن همانا و در فرودگاه ديترويت به دردسر افتادن واسه اين چهار تاقرص همان... حدود سه ساعت علافم کردن که ديگه داشتم به زمين و زمون فحش ميدادم.. آخرش نهايت لطفي که بهم کردن اين بود که قرصها را ازم گرفتن و خوب البته به پرواز بعديم هم نرسيدم که با اينکه يه پرواز ديگه براي فردا صبحش بهم دادن ولي باز هم حدود 100 دلاري پام آب خورد... همه اينها به يه طرف .. حالا دوباره برام نامه دادن که ميخواي چيکار کني؟ قرصها را اجازه ميدي ما هرکاري دلمون خواست باش بکنيم؟؟ يا ميخواي پسشون بگيري؟ يا ميخواي بريم دادگاه!!!!!!!!!!!! به نظر شما برم واسه پنجاه تا دونه قرص خواب شکايت کنم دادگاه فدرال؟؟!!!
ولي خداييش دارم ياد ميگيرم دروغ گفتن را و براي کسي کاري انجام ندادن را... از قديم گفتن يه نه بگو و نه ماه بدبختي نکش!!!!

7/29/2003

عجیب هوس کله پاچه کردم!!!!

آیا زندگی در نهایت تنها رنج و مصیبت نیست؟
شاید واقعا نه..
شاید واقعا به خود ما بستگی دارد.. درست مثل یک بوم نقاشی...هرچه که بر رویش نقاشی کنی همان میشود

7/25/2003

من برگشتم. در ضمن پدرم در اومد تا برگشتم. خيلي اذيت ميکنن. به شونصد نفر بايد جواب پس بدي که کجا بودي و چرا رفتي و چرا برگشتي و کي اومدي و ......
خلاصه آدم از زندگي سير ميشه واسه ( حداقل واسه چند لحظه).
اما راستي راستي هيچ جا هيچ خبري نيست. همه جا آسمون همين رنگ مزخرف را داره. يعني همه جا رنگ آسمون بعضي روزها مثل امروز مزخرفه و بعضي روزها زيبا.
امروزهم از اون روزهاييه که رنگش مزخرفه. نه اصلا زندگي رنگي نداره که بخواد مزخرف باشه يا نباشه. پوچ . بي معني به تمام معنا.
راستي کاش ميشد اسم اين حالت را گذاشت بي تفاوتي. ولي بي تفاوتي با بي معني بودن خيلي فرق داره . نداره؟
نه يه جور ديگه بگم. کاش عوض اين حالت بي معني بودن بي تفاوت بودم. خوب بود مگه نه؟ بي تفاوتها که ديگه غمي ندارن. يا غم دارن امانسبت به غمهاشون هم بي تفاوت هستن. اونوقت انگار که غم ندارن. اما اوني که احساس پوچي ميکنه غم هم داره. اگر چه شايد غمهاش هم در نظرش پوچ بياد. يا شايد از بس بي انگيزه است غم داره. چه فرقي ميکنه. بالاخره غم داره ديگه.
باشه ما هم ميريم فعلا.

چه بلايي سر آرشيو وبلاگ من اومده؟؟ من آرشيوم را ميخوام.:((

درست شد مثل اينکه