10/10/2003

امشب یعنی بعد از کلی وقت اومدیم اینجا یه کم وراجی کنیم.. دلم اما درد گرفته... سر شب یه کاسه شیر خوردم!! حالا دل درد گرفتم... البته خوب دل دردش قابل تحمله..
بعدش اینکه کلی گرفتارم ... الکی... گرفتاری که نه.. کمبود وقت... ولی خوب .. بد نیست.. خوبه...
بعدش اینکه باز رفتم وبلاگ خونی.. باز اعصابم خورد شد آخر شبی... تازگی نمیدونم چرا اعصابم را خورد میکنن بعضی از این وبلاگها.. مثلا یارو نشسته تو ایران.. شرط میبندم تاحالا پاشو از ایران بیرون نذاشته... بعد نظر داده.. که ایران تو این زمینه این کار را میکنه.. هیچ کشور دیگه ای توی دنیا نیست که تو این زمینه اینطوری بکنه...
آخه تو از کجا میدونی؟؟؟؟ وقتی من میبینم که داره اشتباه میکنه و یه عده دیگه هم براش کامنت میزارن که آره.. راست میگی.. لجم میگیره...
آخیش.. راحت شدم ...
دیگه اینکه کلی حرف مونده که بزنم.. ولی چون مودم سگی شد و ممکنه در حرفهای مونده من تاثیر بذاره.. و مونده ترش کنه.. نمیگم... بعدا میگم..
در ضمن چقدر دارم با سیستم لینوکس حال میکنم تازگی... از وقتی بیشتر باهاش کار میکنم بیشتر ازش خوشم اومده..
دیگه اینکه ما رفتیم.. شب به خیر...