يه فرمانده خيلي باحالي داشتم در دوران سربازي.. ايشون طبع شعر خيلي خوبي داشت. تقريبا به هر مناسبتي و يا در هر بحث و گفتگويي يه شعر در اون رابطه ميگفت.
يه دفترچه داشت که هميشه خدا دنبالش بود. هروقت از کسي شعر جديدي ميشنيد تو اون دفترچه مينوشت. در مدت 9ماهي که من در اون پادگان (لشکر 16 زرهي قزوين) خدمت کردم واقعا از همصحبت بودن با ايشون لذت ميبردم. جالب اينجا بود که همه پادگان هم ميشناختنش و از تيمسار تا سرباز بهش احترام ميگذاشتن . از اون آدمهاي خوش برخورد و تر و تميز و البته کار راه بنداز و در خدمت مردم که متاسفانه در حال حاضر تو ايران کم گير مياد.
ديروز داشتم کاغذها و مدارکم را مرتب ميکردم که چشمم افتاد به روان نويسي که از اين جناب سروان گرفتم.(در ضمن ايشون کلکسيون خودنويس و روان نويس داشت). يادم به دوران خدمت مقدس! سربازي افتاد. (يادش بخير.. خيلي هم بد نگذشت)
خلاصه اينکه اين فرمانده شاعر بنده علاوه بر شعر خيلي هم "معر"بلد بود..
اين يکيش:
"اي دخترک سيم بر" کشميري
"تا چند دل غمزده را "کش ميري
در روز ز من همي ستاني زر وسيم
شب در بغل کدام جا"کش ميري"
No comments:
Post a Comment