كتاب شعبان جعفري علي رغم انتقادات زيادي كه ازش شده بود به نظر من كتاب مفيديه.من فكر ميكنم با خوندن اين كتاب نه كسي در ذهنش از شعبان قهرمان ميسازه ، نه به ا ستبداد نسبي رژيم وقت ترديد ميكنه و نه كسي به ميهن پرستي و شجاعت مصدق شك ميكنه. بر عكس ، تاثيري كه اين كتاب بر من گذاشت و حقايقي كه پس از خواندن اين كتاب فهميدم و خوندن وقايع كودتا از زبان كسي كه نقش مهمي در اون كودتا بازي كرد برام خيلي هم جالب بود. آقاي نويد ياوري در انتقادي كه از اين كتاب داشت اظهار كرده بود كه همه مردم اين حقايق را ميدانند. من فكر ميكنم بكار بردن واژه همه در اين مورد درست نباشه. شايد درصد زيادي از نسل انقلاب و بعد از اون همه حقايق را نميدونند. من تا حدودي نسبت به ماجراي كودتا اطلاعات داشتم ولي اطلاعات حاشيه اي زيادي هم بود كه با خوندن اين كتاب دستگيرم شد. مثلا من اسم طيب را زياد شنيده بودم به عنوان يك لات و چاقوكش تهران در اون زمان. اما نميدونستم كه در ماجراي پانزده خرداد اين آقاي طيب و دار و دستهاش يكي از اركان اصلي قيام بودن ( كه طيب به همين خاطر تير باران شد).
به نظر من نويسنده اين كتاب به خوبي و كاملا بيطرفانه عمل كرده برخلاف مقالاتي كه در گويا خوندم كه به نظر من هيچكدومشون به طور بي طرف و خالي از تعصب كتاب را نقد نكرده بودند.
اين آقاي شعبون خان اينقدر دروغهاش احمقانه و ساده اس كه ديگه احتياجي به اين همه نقد و موشكافي در گفته هاش وجود نداشت. مثلا يه نمونه اش:
شعبون يه بار تو دوره جوونيش ميره زندان. نويسنده علت زندان رفتنش را سوال ميكنه :
سر چي شد كه رفتم زندان؟ والا، يه چند تا ورزشكارا به ما گفتن:((بريم عكس بگيريم.)) آخه ورزشكارا دوست دارن عكس لختي بگيرن. ما گفتيم:((بريم خونه ما رو پشت بوم، اونجا بهتر از همه جاست.)) اينا را برديم رو پشت بون. چار پنج تايي وايساديم. غلام نجار بود و سيد احمد بود و يه چند تايي از بچه ها بودن. وايساديم گوشه پشت بون. عكاسم از اين دوربينا داشت كه يه دونه پارچه سياه مينداخت سرش و ميرفت زيرش بعد از اون زير ميگفت يه خرده بيا اينور، يه خرده برو اونور. خودشم هي خرده خرده عقب ميرفت. هي به ما غر ميزد كه شماها قشنگ وايسين. اين پشت بونم دورش نظامي داشت، آجراي گنده را ميگفتن نظامي. اينم يهو پاش ميره رو اون نظاميا و ميفته پايين. اونجام يه حوض سنگي بود كلهاش ميخوره به لب حوض و ميميره.
به همين سادگي؟؟
والا جون شما. مرد و ما چار پنج تا رو گرفتن بردن زندان .
و البته اين هم سخن نويسنده در مقدمه اين كتاب:
آنچه در سراسر كتاب ميخوانيد جز همان كه خود شعبان جعفري به من گفته نيست. هرچند اينجا و آنجا او را چالش كرده ام، ضبط و ثبت پاسخ ها و گفتههاي جعفري نشان موافقت يا مخالفت من مصاحبه كننده نيست،كه در روايت حفظ امانت كرده ام.
به هر حال خوبه كه هميشه موقعيتهايي باشه كه بتونيم مسائل را از زبان دوطرف بشنويم يا بهتر بگم بخواهيم بشنويم.