پريروز موتورم اومد پايين. يعني اول دود از كلهام بلند شد اونم چه دودي بعدش موتورم اومد پايين.
راستش موقعي كه علي و لامپ اينجا بودن(راستي يادم باشه بعدا يه چيزي در باره لامپ ميخوام بگم!)) يك شب من آقايون را از راه بدر كردم و بردمشون كازينو. يعني نرفتيم واسه بازي فقط رفتيم براي نايت كلابش((يا همون ديسكو)). از اونجايي كه برنامه نايت كلاب از ساعت 10 شروع ميشد و تازه ساعت 8 بود تصميم گرفتيم يه كم بازي كنيم. اونجا بود كه علي يا همون ((ال د گريك به زبون يوناني!!)) بازي رولت را به من ياد داد. آقا عجب بازي باحاليه. خلاصه اون شب كذايي گذشت و حدودا ده دوازده روز پيش دوبا ره گذارم افتاد به اون طرفها. رفتم يه ميز رولت پيدا كردم و شروع كردم به بازي. خلاصه يه دويست دلاري كاسب شدم. خوشحال و خندون اومدم خونه. اينقدر ذوق زده شده بودم كه هركي را كه ميديدم براش تعريف ميكردم از بازيي كه تازه ياد گرفتم و اين كه آره ، تاحالا رولت بازي كردي؟ بابا نصف عمرت بر فناست اگه بازي نكردي. اصلا اين بازي بدمصب باخت نداره و.......... از اين حرفها ديگه.
پريروز دوباره رفتم به نيت بردن. همه اونهايي كه برده بودم را باختم تازه كلي هم از جيبم باختم. حالا همهاش به درك از اينكه اصلا به ده دقيقه هم نكشيد اين بازي بد جوري يه جاي آدم آتيش ميگيره. تازه همه اينها به يه طرف اصفهاني هم باشي ديگه واويلا!!!!!!!! يعني كار از آتيش گرفتن و اين حرفها هم ميگذره ميرسه به ذوب شدن و اينا!!
راستي اون چيزي كه گفتم ميخوام در باره لامپ بگم اينه كه ديروز رفته بودم تو فروشگاه يه قفسه زده بودن وسط فروشگاه و روش پر لامپ بود. البته من اول متوجه نشدم . اما از اونجايي كه من بعضي وقتها موقع راه رفتن شلنگ و تخته مياندازم دستم خورد به اين قفسه و يكي از لامپها افتا د روي زمين و شترققققققق!!!!! من همون موقع يهو ياد لامپ خودمون افتادم و گفتم آخ ديدي رفيقم را چيكارش كردم. نكنه ديگه نتونه برامون وبلاگ بنويسه؟ بعدش يادم افتاد كه نه بابا اون لامپ خودمون ايرانيه برقش دويست و بيست ولته .اين لامپي كه شكست صد و ده ولت بود.
اين شلنگ و تخته انداختن من موقع راه رفتن هم داستانيه براي خودش. هنوز يكي از دوستامه وقتي از ايران برام نامه ميده مينويسه (( حيف شد آخه تو كه نيستي كس ديگهاي هم نيست كه زير سيگاري را چپه كنه برامون!))