3/03/2003

شبی با خودم
ساعت 1 بعد از نیمه شبه. امشب از سر شب حالم گرفته. شایدم ازامروز صبح. نمیدونم. آره فکر کنم از صبح شروع شد. یه مکالمه تلفنی اول صبح با یه نفر که حرفهاش همه اش بوی گند دروغ میده. یا شاید هم نه. من اینطوری فکر میکنم. بعدش چی؟ بعدش مهم نیست. یه جورایی گذشت تا سر شب. باز هم یه مکالمه تلفنی دیگه بایه نفر دیگه که این یکی هم مثلا میخواد احوال پرسی کنه. اون هم درست وسط نیگاه کردن اون فیلمی که دوست دارم. و بدتر با حرفهاش و کارهاش حالم را میگیره. بیچاره خودش هم نمیدونه.
میام سراغ کامپیوتر. برم شاید حداقل نازینا آنلاین باشه. بدشانسی اون هم نیست.الان حتما خوابه.. حداقل اون بود حالم بهتر میشد.
بعد از مدتها تصمیم میگیرم یه سی دی گوش بدم
میخوام اولین سی دی که اومد دم دستم بزارم گوشش بدم... فرامرز اصلانی. . اصلا الان تو مودش نیستم. اما خوب تصمیم تصمیمه دیگه..
این کامپیوتر بد مصب هم معلوم نیست امشب چه مرگشه.. همش گیر میکنه.. سیگار میخوام..سیگارام هم تموم شده... یه سیگار برگ دارم اما... فکر کنم... اه. کی سیگار برگ دلش میخواد....
فرامرز اصلانی هم کماکان داره ناله میکنه.. اما بد هم نیست انگار..
از اون شبهاست امشب..
اصلا هم خوابم نمیاد امشب...
حداقل یه کم این سی دی از حالت ناله در اومد..
کاش یه آبجو داشتم الان.. ولی نه.. نصف شبی کی آبجو میخوره آخه...من!
اینو دوست دارم..
من از این خسته ام که میبینم
تیرگی هست و شب چراغی نیست
پشت دیوارهای تو در تو
هیچ ...... .....
اه این قسمتش را نفهمیدم چی میگه..معلوم نیست چی میگه ...
بهتره برم...

No comments: