من اصولا خيلي خواب ميبينم. يعني اگه يه شب خواب نبينم اصلا خوابم نميبره.(چي گفتم!!) از بين اين ميلياردها خوابي كه تا حالا ديدم(حالا با يه چند تايي بالا و پايين) تا حالا،يه چند تاييش هست كه هنوز يادمه. مثلا يكيش حدودا ده دوازده سال پيش بود (چه دقيق!) خواب ديدم سوار يه سفينه بودم. سفينه مثل اين كارتونها يه دونه پنجره گرد كوچولو داشت. من از اون پنجره داشتم بيرون را نگاه ميكردم. ديدم كه سفينه (از اينها كه درازه مثل موشك) از زمين بلند شد و حالا من هم تو همين گير و دار دارم زمين را نگاه ميكنم كه هي داره كوچيكتر ميشه. خيلي واضح يادمه كه رنگ كره زمين قرمز بود . خلاصه زمين هي داشت كوچيك و كوچيكتر ميشد. من هم تو عالم خواب يه كيفي كرده بودم كه نگو. اما هر چي از زمين دورتر ميشدم نفس كشيدنم برام سختتر ميشد. يهو احساس كردم كه ديگه نفس نميتونم بكشم. به خرخر افتادم(فكر كنم داشتم با همون سفينه ميرفتم تخته گاز تو بهشت!) همون موقع از خواب پريدم. به استثناي اون حالت خرخر ، يه كيفي داشت سفينه سواري كه نگو.
يه بار ديگه هم حدودا دوازده سيزده سالم بود كه خواب ديدم توي يه قلعه هستيم و دشمن!!!محاصره مون كرده. خلاصه من اومدم از بالاي ديوار قلعه مثلا موقعيت دشمن را ببينم و از اين حرفها كه ديدم يه تير (از اينها كه با كمون ميزنن) مثل فشنگ!!رفت صاف خورد تو قلبم. همونجا افتادم و داشتم ميمردم. يهو از خواب پريدم باز(هر بار هم كه دارم ميميرم از خواب ميپرم خوش شانسي !)
يه چند بار هم خواب ديدم (باز هم خيلي سال پيش) كه افتادم تو توالت!!و دارم ميرم پايين. اهل خونواده هم صاف جلوي در توالت وايسادن دارن با هم گپ ميزنن ومن هرچي داد ميزنم و كمك ميخوام كسي نميشنوه (اين خواب را دو سه بار ديدم فكر كنم).
مادر بزرگ خدابيامرزم خوابگزار اعظم من بود!! هر خوابي ميديدم به اون ميگفتم و اون برام تعبير ميكرد. تعبيرهاش اما هميشه يه جور بود: انشاالله موفق ميشي تو زندگيت و انشاالله از راه بيگمون برات خير ميرسه و انشاالله ...............
حالا ما هرچي چونه ميزديم كه آخه از تو توالت افتادن به كي خير ميرسه اون همينها را ميگفت .
اما كابوس (مثل هموني كه پريشب ديدم) را خيلي كم ميبينم. خواب بي سر و ته زياد ميبينم. بعضي وقتها هم خوابهايي ميبينم كه بعدا دقيقا تعبير ميشه.اصلا آدم شاخ درمياره.!!
No comments:
Post a Comment