2/01/2002

نمي دونم چرا اين جمله اول اين داستان تو ذهن من مونده. و باز نمي دونم چرا الان اين جمله ناخودآگاه يادم اومد.و باز نمي‌دونم چرا من عاشق اين داستانم. ولي بدشانسي ندارمش. از ده سال هم بيشتره كه من اين كتاب را خوندم اما اين جمله اولش هنوز تو مخمه. كسي جايي را سراغ نداره تو اينترنت كه بتونم بخرمش؟

همه اهل شيراز ميدونستند كه داش اكل و كاكا رستم سايه همديگر را با تير مي‌زدند.

No comments: