حاجی قلابی
امروز داشتم از دانشگاه برمیگشتم خونه.. پشت یه چراغ قرمز خیلی طولانی! مونده بودم...صدای موزیکم هم کمی تا قسمتی بلند بود... یه مرتبه دیدم ماشین کناری من که یه آقایی بود با پیراهن سفید و ته ریش بسیجی! داره به من نگاه میکنه.. ناخوداگاه دستم رفت به سمت رادیو پخش ماشین که صداشو کم کنم و در همون لحظه هم به این فکر که الان یارو بسیجیه میاد گیر میده!! و البته بلافاصله یادم افتاد که بابا اینجا امریکاست!کسی به جرم موسیقی گوش دادن ماشینت را یه ماه نمیخوابونه توی پارکینگ نیرو انتظامی !!
بعدش پیش خودم فکر کردم که اینها واقعا دستخوش دارند.. ببین چه به سر جسم و روح ما آوردن که من هنوز بعد از پنج سال که از اومدنم به بلاد کفر میگذره با دیدن بدل یه حاجی.. اونهم اونور کره زمین.... حساب کار خودمو میکنم..
1/27/2005
1/26/2005
12/30/2004
بعد از مدتهای مدید اعصابم خورده امروز.. و واسه همین بعد از مدتهای مدیدی اومدم اینجا بنویسم چهار تا خط. ولی فکر نمیکنم یه خط هم بشه نوشت... خوب اعصاب خورده که باشه..به درک..
چهار تا خط شد؟؟ مجبورم یه کم عربده بکشم پس
آخه عربده هم شد کلمه..؟؟
Posted by farshad at 13:47 0 comments