هانلي *اسم زیردریاییه که برای اولین بار در تاریخ باعث غرق شدن یک کشتی در طی یک عملیات جنگی شد مجله نشنال جيوگرافي**
مقاله خیلی جالب و کاملی در این زمینه داره . جالبه که این زیردریایی زمان جنگ
داخلی آمریکا و توسط جنوبیهای کانفدریت ساخته شد و مورد استفاده قرار گرفت. و این ماجرا تقریبا مربوط به بیست سال قبل از به چاپ رسیدن داستان بیست هزار فرسنگ زیر دریای ژول ورنه. زیر دریایی را سال 2000 از زیر آبهای نزدیک چارلستون کارولینای جنوبی بیرون آوردن. بقایای اجساد هر هشت نفر خدمه زیردریایی را هم طی مراسم باشکوهی به خاکسپردند! این زیردریایی از موقعی که ساخته میشه دو بار غرق میشه تقریبا همون موقعی که به آب میاندازنش. هر دوبار هم به خاطر عدم آشنایی و تجربه کارکناش بوده. دفعه اول 5 نفر از خدمه میمیرن و دفعه دوم هر هشت نفر. برای دفعه سوم داوطلب میگیرن . سه ماه این داوطلبها با این زیردریایی تمرین میکردن و بعد از این سه ماه بوده که یکی از کشتیهای شمالیها را غرق میکنن. از بین استخوانهایی که توی زیر دریایی پیدا کردن یکیش مربوط به فرمانده زیردریایی جرج دیکسون بوده خیلی جالب شناسایی میشه . این آقای دیکسون یه دوست دختری داشته که یه بار یه سکه طلا یادگاری میده به این آقا. این سکه یه بار جون دیکسون را نجات میده . گلوله ای که در یکی از نبردها از تفنگ یکی از سربازهای شمالی شلیک میشه به جای اصابت به قلب دیکسون به این سکه میخوره . دیکسون بعد از این ماجرا همیشه این سکه را همراه خودش داشته و روش اين جمله را حک ميکنه ***
از روي همين سکه هم بود که جسدش را شناسايي کردن.
*Hunley
** National Geography
*** My Life Preserver
9/27/2002
9/25/2002
امروز صبح يه لحظه حس محبتم نسبت به مردم گل کرد.
امروز از ظهر داره بارون مياد.
امروز عصر واسه چند لحظه حالم گرفت.
فردا امتحان دارم.
قرار تماس فردا را کنسل کردم.
پس فردا قراره طوفان بياد.
پس فردا به خاطر طوفان همه جا را تعطيل کردن.
.....................................................................................
________________________________________________
Posted by farshad at 00:37 0 comments
9/21/2002
ديشب گردنم درد گرفت. اين هدفون من يکي از سيمهاش قطع و وصل ميشد. من هم که ديشب افتاده بودم رو اون دنده لجبازي. دست آخر چي شد؟؟ هيچي . کتاب علوم کلاس سوم دبستان به دردم خورد . دانشمند شدم. مجبور شدم از روش آزمايش و خطا استفاده کنم. اينقدر با اين سيمه ور رفتم تا بهترين وضعيت قرار گرفتن سيم را پيدا کردم. يه شيش دور دور گوشي و گوش خودم پيچوندمش.تازه اگه گردنم را يه ذره اونوري ميکردم قطع ميشد لامصب.حتي دستم را که از روي موس برميداشتم ميبردم روي کيبورد قطع ميشد باز. ديگه آخر کار خوب که کفرم در اومد هدفون را از رو کله ام برداشتم و همچين از وسط شيکوندمش و پرتش کردم اون سر اتاق ( با نهايت خشم و غضب!!! و يه چند تا هم فحش!!) که نگو. کيف کردم. يعني در اون لحظه هيچ چيزي بهتر از اين نميتونست اعصاب سگي منو تسکين بده. احساس آرامش و رضايتي که بهم دست داد وصفش ناگفتنيه.
اما خوب بيست دلاري که امروز دادم براي يه هدفون نو هم وصفش ناگفتنيه.
Posted by farshad at 23:17 0 comments