4/30/2002

راستش من اصلا از اولش مخالف درست كردن ليست وبلاگهاي مورد علاقه‌ام بودم. اما خوب نميدونم چي شد كه گفتيم بذار ما هم يه ليست وبلاگهاي مورد علاقه داشته باشيم. به هر حال درست كردم ديگه. من روزي يه عالمه وبلاگ ميخونم. اين چند تا (ويكي چند تا ديگه كه حالا وقت نداشتم بعدا لينكشون را ميذارم) را جزو اون دسته از وبلاگهايي ميدونم كه هركدومشون را يه جورايي با نوشته هاشون بيشتر به دلم ميشينه يا اينكه با طرز تفكرشون راحتترم و بيشتر باهاشون هم عقيده هستم.
برم كه فردا امتحان دارم.‌(آخريشه‌!!‌هورا) .
فعلا تا اينجا را داشته باشيم تا بعد.

4/26/2002

من يه برادر دارم كه 18 سالشه. از 4 سالگي توي آمريكا بزرگ شده واسه همين هم خيلي از اصطلاحات تو زبون فارسي را نميدونه. خوندن به فارسي را زياد بلد نيست. يه بار وقتي نه سالش بود اومد ايران يه چند ماهي موند. فرستادنش مدرسه. رفت سر كلاس اول. اما اصلا مدرسه هاي تو ايران را دوست نداشت. يه كلاس به چهل نفر شاگرد و موقعي كه زنگ ميخورد يهو چهل نفر ميخوان همه با هم در يك زمان از در كلاس برن بيرون . خلاصه براش يه معلم گرفتن كه ميومد خونه درسش ميداد. از ا ون موقع يه كمي خوندن فارسي را ياد گرفت. جالب اينه كه خيلي دلش ميخواد بتونه فارسي بخونه. به من هم سفارش داده كه وقتي از ايران برگشتم براش كتاب بيارم.(اين بشر اصلا براي دو چيز پول خرج ميكنه:‌سي دي و كتاب). ولي با اين كه قدرت بيان فارسيش خوب نيست اما بعضي وقتها كه با هم سر موضوع هاي مختلفي بحث ميكنيم ( مثل جنگ ، سياست،‌علم و..........) همچين پشت سر هم دليل مياره و هرچي ميگي يه جواب براش داره كه من يكي خواه ناخواه كم ميارم. اين برادر ما يك سالي هست كه يه گيتار الكترونيك خريده و مشغول تمرينه. پريروز از توي مجله گيتار يه گيتار ديده بود اومد به من نشون داد گفت ميخوام اينو بخرم. گفتم تو حالا با همون كه داري ياد بگير بعدا كه گيتار زدنت بهتر شد اينو بخر. بعدش هم براش ضرب المثل آفتابه لگن هزار دست شام وناهار هيچي را گفتم!! چشمتون روز بد نبينه كه به چه دردسري افتادم. !! مجبور شدم كلي وقت براش توضيح بدم كه معني اين ضرب المثل يعني چي. اصلا لگن را نميدونست چيه!! بنده هم كه معادل انگليسي لگن را نميدونستم چيه. كلي وقت فقط براش آدرس لگن ميدادم.
ولي از وقتي من اينجام اين خيلي فارسيش خوب شده.(يه اصطلاحات عتيقه‌اي يادش داده‌ام كه نگو!!)
يه چيز جالب. ديروز داشت يه چيزي برام تعريف ميكرد يهو گفت كه آره يارو ختنه كرد!!!‌گفتم چي؟؟ ختنه كرد؟؟؟ اصلا چيزي كه داشت تعريف ميكرد هيچ ربطي به ختنه نداشت. بعد از كلي توضيح دادن فهميدم منظورش خيانت بوده !!!

4/21/2002

الان اينجا نشسته‌ام پاي اين آقاي كامپيوتر. يه عالمه امتحان دارم اين هفته. سه تا پروژه دارم كه بايد تا اين هفته تمومش كنم. اما اصلا انگار نه انگار . حال و حوصله‌اش را ندارم فعلا. ديشب خيلي زور زدم يك ساعت درس خوندم. بعدش هم بر خلاف هر شب كه دير ميخوابيدم ساعت 9 گرفتم خوابيدم. من نميدونم چرا موقع امتحانها كه ميشه اينقدر زود خوابم ميگيره!!