12/11/2006

Just a thought!!!!
If a trainstation is where the train stops, what's a workstation??????

12/05/2006


«او»

ماجراهای من و امتحانای شفاهی !!!

امروز بايد ميرفتم پيش يکی از پروفامون و راجع به يه موضوعی که داده بود تحقيق کنم ،حرف ميزديم و اون بهم نمره ميداد!منم که خوب طبق معمول اين اواخر حوصله نداشتم درس بخونم! يه چند ساعت نيگا کردم مطلب رو و بعد يه چند ساعت هم جلوی آينه بود و خودم رو آرايش ميکردم ،از سايه گرفته تا لاک !!!همه بلايی سر خودم آوردم و موهام رو هم به بد بختی فر کردم که يه کمی شبيه شکيرا شم!!!۳۰ ميلی هم عطر خالی کردم روی موهام که تکون ميخورن اغوا کنم طرفو!!!!!!!!معمولا در چنين جلساتی ميتونه هر دانشجو يا اسيستنت يا پروفی که دوست داره شرکت کنه و ناظر باشه!!!منم به دوست صميميم گفته بوده بياد که بهم انرژی بده!!!بالاخره رفتم و دير هم رسيدم !!!رفتم توی دفتر پروف و دوست هم از قبل نشسته بود ،شروع کردم تند تند بهونه آوردن که چرا دير رسيدم ! اونم زل زل نيگام ميکرد و هيچی نميگفتم،نشستم و يه کاغذ و خودکار داد بهم و يه چيزی ازم پرسيد ،منم نميدونم چه مرگم شده بود زبونم بند اومده بود،اصلا مغزم کار نميکرد،خودکار رو شکوندم يهو !!بعد يواش يواش شروع کردم به فکر کردن و جواب دادن ،داشت مغزم کار ميکرد که احساس کردم دارم از گرما ميميرم!با چنان حرکت آرتيستانه ای ژاکتم رو در آوردم که فکر نکنم هيچ استریپتيزری بتونه تقليدش کنه!(هاهاهاهاها) پروفه با دهن باز و چشامای گشاد زل زده بود به من و رشته کلام از دستش در رفته بود ،دوستم هم قرمز شده بود و نيشش باز شده بود ،خلاصه اينکه چند تا سوال ديگه کرد و منم تا تونستم از اثرات مثبت سايه و ماتيک و کرشمه و قميش (ديکتش درسته؟!) استفاده نموده و پاسخ داده و در آخر يک عدد ۱۰۰ گرفتم !!!!!!!!!!!!!

يوهـــــــــــــــــــو! باريکلا خودم !

زندگی بهتر از اين نميشه ،زنــــــــــــــــــــــــــــــــدگی!!سوپی !!!

پ.ن.فرشاد کارت دارم ،بزنگ!




NZ