8/29/2004

دارم فکر میکنم که کاری مسخره تر از وبلاگ نویسی هم وجود داره واقعا؟؟
اون زمونا که ما تازه وبلاگ نویس شده بودیم همش بیست تا و نصفی وبلاگ فارسی بیشتر نبود!!
بعدش یهو وبلاگا مثل قارچ زیاد شدن و مثل یه درخت لوبیای بزرگ رفتن تا اون بالا بالاها.. اونقدر بالا که معاون رثیس جمهور یه کشور هم وبلاگ نویس شد...
یاد دوره بیست تا و نصفی به خیر... واقعا صفایی داشت وبلاگها..همه خودشون بودن... آخه کسی کسی را نمیشناخت که بخواد به خاطرش کج و معوج بنویسه!!
حالا همه.. یا حالا همه نه.. اکثرا.. کج و معوج نویسن...
واسه همین هم ..چون همرنگ جماعت شدن(به خاطر رسوا نشدن) تو رگ و ریشه ما بوده و هست.. به سلامتی هرچی آدم کج و معوج نویسه.
و واسه اینکه حق اقلیت هم ضایع نشده باشه..
به سلامتی هرچی آدم کج و معوج ننویسه!
و مهمتر از همه راستیها و ناراستیها...
به سلامتی همه آدمهای مست...
و مهمتر از همه آدمهای مست
به سلامتی همه گلهای بنفشه..

8/25/2004

چند وقته دارم فکر ميکنم مامانم اينا چرا اسم منو نذاشتن بنفشه؟!!!
موهاي بنفش هم عجب به ما مي آيد!
به خودمان عاشق شده ايم!
NZ

8/10/2004

فرصتی نیست!! نه
.

باز رفتی تو غیبت صغری؟؟؟

8/05/2004

چقد امروز هوا گرمه!!
بارون هم نمياد!
فرشاد هم سرکاره!
موبايلشم خاموشه!
نه نه نه نه!
خدا مرگم بده يه موقع فک نکنه کسي فرشاد خودش خاموش کرده موبايلو!
نـــــــــــــــــه!
شارژش تموم شده!!!!!
آره خوب!
منم که خوابم!
اين وبلاگ قرار يود تند تند آپ ديت شه!!!
فرشاد که ماشالله ماشالله سرش گرمه!!!!!
يعني نه اينکه فک کنين سرش به کار گرمه!!!
موبايلش هم خاموشه
چون که شارژش تموم ميشه!
آره خوب!!!
منم که مثلا امتحان دارم !
بدتر از همه اينا اينه که من يه دوست بي خيال دارم
که ما باهم واسه امتخانا درس ميخونيم!
امروز هم رفتيم استخر!
خوب هوا گرم بود!
ما هم گفتيم ميريم يه ساعت بعد ميشينيم درس ميخونيم!
يه ساعت شد شيش ساعت!
بعدش هم خوب خسته بوديم
گشنمون هم بود!
بعدشم هم ديگه حس درس خوندن نبود!

حالا هر موقع فرشاد از سر کار برگشت و امتحاناي من تموم شدو هوا دوباره سرد شد قول ميدم که اينجا هر روز آپديت شه!

فقط فرشاد جونم تورو خدا نري با دختر خالشم هم دوست شي!!!!!!
NZ