10/28/2003

از اونجایی که ما خیلی رفیق باز و لوطی صفت و کار درست هستیم:

سر که نه در راه رفیقان بود
بار گرانیست کشیدن به دوش

10/21/2003

تازگیها یه رئیس پیدا کرده ام که میلیونره... از اون میلیونر با حالها... !!! ایشون دو تا کارگاه بزرگ تولیدی و یه مرکز پخش لوازم صنعتی داره... من هم مستقیم زیر دست خودش کار میکنم... کارای نتورکینگ !! (اه چه سخته انگلیسی را به فارسی نوشتن... شبکه...). سه تا محل کارش را داده به من.... حالا من گند نزنم خیلیه..ر استش این اولین تجربه من در محیط کاری هست... هیچکس هم نیست که من ازش کمک بگیرم... یارو قبلیه از اینجا رفته.. و خیلی کارای اینها رو از تو اینترنت براشون انجام میده.. این رئیس ما هم یکی را میخواد که همین دو و برا باشه که هروقت خواستش صداش کنه..خلاصه اینقدر روضه خوندم که بگم اگه گند نزنم به سیستمشون خیلیه.. (آخه هم نتورک (شبکه) هم دیتا بیس (پایگاه داده ها!!!!) ش را من کنترل میکنم مثلا!!!) ..
هیچی.. خلاصه این رئیس من یه آدم باحالیه که نگو... کلی از دستش میخندم... یه کم خله انگار!!! کلی وقت داشت تفنگاشو نشونم میداد.. یه کلت هم همیشه تو ماشینش داره... چون تا دیر وقت تو کارگاه بودیم و همه کارکنها رفته بودن کلت را بسته بود به کمرش و اونجاها قدم میزد تا من کارم تموم بشه !!!یه کلمه ما گفتیم که از ماشینت خوشم اومد!! یه ربع ساعت تموم داشت کاری عجیب غریبی که کادیلاکش میکنه را بهم نشون میداد... از همین کارای الکی بچه گول زن!! تا ماشین را میزاری دنده عقب آینه های بغل اتوماتیک میاد پایین تر که بتونی عقب را بهتر ببینی..تا میزنی دنده که بری دوباره آینه ها اتوماتیک تنظیم میشه.. و کلی کارای دیگه که حوصله توضیح دادنش را ندارم!! همش از ایران ازم میپرسه.. کلی براش توضیح میدم که چطوریه.. نمیدونم چرا خیلیها فکر میکنن که ایران بیابونه خالیه.. و هیچی نداره.. یه چیزی مثل مثلا بیابونهای افغانستان...
خلاصه گیر داد که میخوام یه بار ببرمت یه بار که دخترا نیمه لخت برات آبجو میارن.... و اینکه من مسلمونم حتما نمیرم.. میگه اگه تو کشور ما زنها مجبور باشن چادر سر کنن ما که نمیتونیم تحمل کنیم!!! زنها چادر سر کنن اونوقت مردها نتونن تحمل کنن!!!!
ولی خیلی آدم شوخیه.. خوشم میاد ازش...میلیونر به این باحالی کم گیر میاد....
راستی.. حالا از این حرفها بگذریم.. تو معلوم هست کجایی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ یه خبری بده کارت دارم خوب...
آره .. یه کم شانس آوردم که این کار را گرفتم.. اولین کاری که کردم گفتم من باید یه چند تا کتاب بخرم.. زود گفت برو هرچی کتاب میخوای بخر بیا تا پولش را بدم... !!!فشنگی رفتم دو تا کتابی که چند وقت بود میخواستم بگیرم را گرفتم....
فقط یه چیزی.. آمریکاییها از تنها چیزی که خیلی خوششون میاد اینه که بگی برای آزادی اینجا اومدی اینجا!!!! کیف میکنن.. در صورتی که آزادی در اروپا و حتی کانادا به مراتب از آمریکا بیشتره... ولی خوب اینها خیلی به آزادیشون مینازن... خوب حق هم دارن... ندارن؟؟
راستی یادت نره یه آف لاینی.. ایمیلی . چیزی بزن.. کارت دارم....

در به در ... خسته.. به دنبال تو هستم....
ای عشق.. ای عشق.. ای عششششششششششششششقققققق...

10/10/2003

امشب یعنی بعد از کلی وقت اومدیم اینجا یه کم وراجی کنیم.. دلم اما درد گرفته... سر شب یه کاسه شیر خوردم!! حالا دل درد گرفتم... البته خوب دل دردش قابل تحمله..
بعدش اینکه کلی گرفتارم ... الکی... گرفتاری که نه.. کمبود وقت... ولی خوب .. بد نیست.. خوبه...
بعدش اینکه باز رفتم وبلاگ خونی.. باز اعصابم خورد شد آخر شبی... تازگی نمیدونم چرا اعصابم را خورد میکنن بعضی از این وبلاگها.. مثلا یارو نشسته تو ایران.. شرط میبندم تاحالا پاشو از ایران بیرون نذاشته... بعد نظر داده.. که ایران تو این زمینه این کار را میکنه.. هیچ کشور دیگه ای توی دنیا نیست که تو این زمینه اینطوری بکنه...
آخه تو از کجا میدونی؟؟؟؟ وقتی من میبینم که داره اشتباه میکنه و یه عده دیگه هم براش کامنت میزارن که آره.. راست میگی.. لجم میگیره...
آخیش.. راحت شدم ...
دیگه اینکه کلی حرف مونده که بزنم.. ولی چون مودم سگی شد و ممکنه در حرفهای مونده من تاثیر بذاره.. و مونده ترش کنه.. نمیگم... بعدا میگم..
در ضمن چقدر دارم با سیستم لینوکس حال میکنم تازگی... از وقتی بیشتر باهاش کار میکنم بیشتر ازش خوشم اومده..
دیگه اینکه ما رفتیم.. شب به خیر...